خیانت همسر

مصاحبه با دکتر رامین علوی نژاد درباره خیانت همسر

مقدمه

از اونجایی که مسئله خیانت امروزه بسیار پررنگ شده و ممکن است که یکی از عوامل مهم در جدایی و بالا رفتن آمار طلاق در جامعه باشد، می­خواهیم نگاهی به برهه­ زمانی بعد از خیانت، ترمیم رابطه و ترمیم زخم­های عاطفی ناشی از خیانت داشته باشیم.

خیانت همسر

آیا کار درستی است که به کسی که یکبار به رابطه خیانت کرده، فرصت دوباره داد؟

چه چیزهایی را باید در این خصوص مد نظر قرار داد تا خصوصاً فرد خیانت­ کننده مجوز دوباره خیانت کردن را به خودش ندهد.

ببینید موضوع فرصت دوباره دادن یک مفهوم بسیار جالب و مفید برای شروع بحث درباره خیانت است. ترمیم زخم­ های حاصل از خیانت همسر، چه آن­هایی که فردی هستند و چه آن­هایی که مربوط به رابطه­ اند، نیز مهم است. برای پاسخ به سوالات و موضوعاتی از این دست که فرد در نهایت چه تصمیمی باید اتخاد کند شاید اولین قدم این باشد که فرد به جواب این سوال برسد که آیا باید فرصت دوباره به طرف مقابل، رابطه و خودش بدهد یا نه. این موضوعات در وهله اول به فهم ما از خیانت برمی­گ ردد. بنابراین قبل از اینکه ما به موضوع فرصت دوباره دادن یا ندادن بپردازیم لازم است خیانت و واکنش­های ناخودآگاهمان را نسبت به خیانت بشناسیم.

خیانت همسر یک موضوع جدید نیست و واکنش­ های مربوط به آن از گذشته وجود داشته است. اما هم تعریف خیانت و هم سایر مسائل مربوط به خیانت نسبت به گذشته متفاوت شده است. با این حال خیانت همیشه آسیب ­زا بوده است. اگر از دید روانشناسی تکاملی به مسئله خیانت در چند صد سال گذشته بنگریم می­بینیم که خیانت به این خاطر که سیر تکاملی بین نسلی را به خطر می ­انداخته، تنها بر اساس خیانت جنسی تعریف می­ شده است. اما همانطور که کارکرد برخی از نیازهای روانشناختی انسان مدرن تغییر کرده است و این مسئله نظریه روانشناسی تکاملی را با کاستی مواجه کرده است، خیانت هم ابعاد بیشتری پیدا کرده و دارای بعد عاطفی و روانی نیز شده است.

همچنین افراد به حرمت و عزت نفس خود اهمیت بیشتری داده و حاضرند در مقابل آسیب، از آن مراقبت کنند. حتی اگر به قیمت تنها زندگی کردن آنان تمام شود. آنچنان که می­بینیم تنهایی در جوامع خصوصاً جوامع غربی بیشتر شده است تا آنجا که از سال 2017 انگلستان سازمانی را به آن اختصاص داده­ و وزیر تنهایی در نظر گرفتند.

آسیب­ها و زخم­های حاصل از خیانت، بسیار جدی­ هستند، آنقدر جدی­ که در پژوهش­ ها و مطالعات روانشناسی علائم و نشانه­ های حاصل از خیانت با علائم اختلال استرس پس از سانحه مقایسه می­ شود. علائمی نظیر یک چرخه­ افکار منفی که از یک موضوع مشخص شروع می­ شود. مثل همین که من فرصت دوباره ­ای بدهم یا نه و اگر فرصت دوباره­ ای بدهم ممکن است که این فرد دوباره به من آسیب بزند. و اگر بخواهم از خودم در مقابل این آسیب محافظت کنم، چطور باید رفتار کنم و یا اصلاً ممکن است هر طور که من رفتار کنم، این اتفاق دوباره بیافتد و… .

از این رو چرخه افکار منفی به صورت تکرار شونده می­ تواند تمام فضای ذهنی فرد را اشغال کند. از سایر علائم این است که ممکن است فرد؛ چه فردی که خیانت دیده و چه فرد خائن، کنترل هیجاناتش را از دست بدهد و هوشیاری­ش تحریف شود. ساعت­ ها بنشیند و در فکر فرو رود طوری که متوجه گذر زمان نشود. نوسان احساسی پیدا کند، دچار احساس خشم و برانگیختگی شود. بی­ اعتمادی کلی در او شکل بگیرد و… . این­ علائم می­ تواند نشان دهد که خیانت چقدر می ­تواند آسیب ­زا بوده و زخم ­های جدی ایجاد کند.

واکنش­هایی که افراد به خیانت نشان می­ دهند، به چند عامل بستگی دارد؛ شکل تعاملی بعد از خیانت، جنسیت و هیجانات درگیر در مسئله خیانت که تا حدودی با جنسیت مرتبط می ­باشد.

نوع تعامل ممکن است به دو شکل پیش بیاید؛ حالت اول، شکل اجتنابی است و خصوصاً فرد خیانت دیده از طرف مقابلش اجنتاب می­کند.

این اجنتاب اگر کوتاه­ مدت باشد می­ تواند مفید بوده و به پذیرش کاستی­ هایی که هر فرد دارد، بیانجامد. اما اگر اجتناب و فاصله گرفتن طولانی­ مدت شود و فرد حتی از صحبت کردن و یا حضور در جلسات درمان هم دوری کند، ممکن است احساساتی مثل گناه یا خشم تشدید یافته شکل بگیرد.

دومین واکنشی که در جلسات درمان نیز بسیار مشاهده می­ شود در حالیکه کمتر آن را در نظر می­ گیرند؛ بی­تفاوتی یا کم برآورد کردن آسیب ناشی از خیانت همسر است. که بیشتر در خانم­ ها مشاهده می­ شود و توجیه­شان هم این است که استقلال و یا حمایتی برای اینکه بخواهند برخورد جدی کنند یا جدا شوند، ندارند و یا نگران مشکلات پس از جدایی و مورد قضاوت واقع شدن هستند.

بی­ تفاوتی یا بدون بازخورد گذاشتن خیانت می­تواند رفتار خیانت را تقویت کرده و به رفتار فرد خیانت کننده پاداش بدهد. بنابراین نقش خیانت همسر در زندگی زناشویی را هیچ وقت نباید دست کم گرفت. از طرفی تفاوت­های جنسیتی در پاسخ به خیانت قابل تامل است. زنان نسبت به مردان از خیانت عاطفی یا خیانت روانشناختی آسیب بیشتری می­بینند و این تفاوت­ ها واکنش­های بعدی زن یا مرد را می­ تواند پیش­بینی کرده و تحت الشعاع قرار دهد.

از طرف دیگر هیجانات درگیر در خیانت هستند که تحت تاثیر جنسیت هم قرار می­گیرند. برخی مطالعات نشان داده­اند این هیجانات در مردان بیشتر است و می­تواند عاملی بازدارنده در ترمیم بعد از خیانت باشد. هیجانی که در مردان خیانت دیده وجود دارد به شکل حسادت خودش را نشان می­ دهد. وقتی مردی عاطفه همسرش را نسبت به مرد دیگری ببینند، اولین احساسی که معمولاً در او شکل می­گیرد، نه حس مراقبت است، نه حس کم ارزشی و یا فکر به اینکه چه کاستی­ای داشته­ که مورد خیانت واقع شده، نه آن حس آسیب ­پذیری­ که خانم ­ها پیدا می­ کنند، بلکه حسادت است. هیجان ناسازگار دیگری هم وجود دارد که بیشتر در زنان مشاهده می­ شود و می­ تواند مبتنی بر سو گیری جنسیتی نسبت به جنس مخالف باشد. به این صورت که ممکن است باعث شکل­ گیری دیدگاه صفر و یکی در آن­ها شود. مثلاً افکار و احساس منفی­شان را به همه مردان تعمیم می­ دهند که این احساس هم مانع ترمیم آسیب­ های ناشی از خیانت همسر است. حال با این توضیحات و با تاکید بر رویکرد فرهنگ محور و یادگیری اجتماعی می­شود به مقوله ترمیم پس از خیانت پرداخت.

اول یک خبر خوب را بدهم که بر اساس این رویکرد و با توجه به نقش گزینی جنسیتی، یعنی مثلاً پسری که از پدر الگوبرداری می­کند یا دختری که از مادر و یا مراقبین اولیه الگوبرداری می­ کند، خیانت حاصل یادگیری است. بنابراین ترک این رفتار آسیب ­زا هم می­ تواند همراه با یک برنامه درمانی و مداخله­ ای اتفاق بیافتد و نهایتاً رابطه را ترمیم نمود.

اولویت اول ما باید ترمیم رابطه فعلی باشد اما تاکید می­کنم که هیچ اجباری بر آن وجود ندارد. یعنی دو طرف باید با هم بخواهند و با هم برای ترمیم تصمیم گیری کنند . و این طور نمی­شود که یکی تلاش کند و آن یکی هیچ تلاشی نکند.

در ترمیم رابطه فعلی یک سری مراحل باید طی شود و ابتدا رابطه باید ترمیم شود. بعد از اینکه رابطه ترمیم پیدا کرد، سراغ ترمیم آسیب­های فردی و زخم­های عاطفی فردی می­رویم. ترمیم رابطه هم باید به صورت مرحله به مرحله اتفاق بیافتد. اولین مرحله این است که نیاز به محیطی امن، آگاهی و راهنمایی کننده و حمایتی برآورده شود. چیزی که خانواده­ها معمولاً نمی­ توانند آنطور که باید آن را برای فرد خیانت دیده بوجود بیاورند. البته آن­ها می­توانند تا حدودی راهنمایی کرده و آگاهی بدهند اما معمولاً این محیط امن را بهترین روانشناس تهران یا سایر شهرها باید فراهم کنند.

مرحله دوم که این هم در محیط درمانی اتفاق می­افتد؛ فراهم آوردن ساختار و محدودیت­های جدید است. این محدودیت­ها و ملاحظات مثل این می­ماند که ماشین فردی آسیب دیده و وقتی آن را تعمیر می­کند، تاکید می­شود که با این ماشین تند رانندگی نکنید یا صبح­ های زمستان قبل از حرکت کردن بگذارید موتور ماشینتان گرم شود یا تعداد نفرات زیادی سوارش نکنید. بنابراین محدودیت­ هایی مثل محدودیت استفاده از شبکه­ های اجتماعی یا ساعت­های حضور در خارج از منزل و محدودیت­ هایی از این قبیل باید برای رابطه شکل بگیرد و وضع شود.

مرحله سوم؛ بازسازی دلبستگی و اعتماد است که با مرحله ترمیم زخم­ های فردی می­ تواند همپوشانی داشته باشد و می ­شود این مرحله را جابه­ جا کرده، کمی به عقب­تر برد یا در همین مرحله به آن پرداخت. ب

رای بازسازی دلبستگی و اعتماد دو عامل لازم است؛ اول، احساس پشیمانی عمیق فرد خیانت کننده است که باید توسط فرد خیانت دیده کاملاً احساس شود. دوم، خود افشاگری است. یعنی فرد خیانت کننده مخفی کاری و پنهان­کاری نکند و یا نباید از نفر سوم حمایت کند تا این احساس را برای همسرش به وجود بیاورد که این مسئله نیازی به باز شدن و صحبت کردن ندارد. خیلی مهم است که در یک محیط امن و بر اساس تشخیص ­هایی که روانشناس می­ دهد این روشنگری­ ها و خود افشاگری­ ها اتفاق بیافتد تا پنهان­کاری و مخفی­ کاری حذف شود.

مرحله چهارم هم فرآیند تصمیم­گیری است که باید سه مرحله پیش زمینه­؛ محیط امن، وضع ساختار و محدودیت­های جدید و بازسازی دلبستگی و اعتماد اتفاق بیافتد تا به این مرحله برسیم.

اگر خیانت پنهانی در زمان گذشته صورت گرفته و مدت­ ها از آن گذشته باشد، آیا باز هم ضرورتی به خود افشایی هست؟

گاهی ضرورتی ندارد تا به طرف بگوید، اما برای ترمیم رابطه و آسیب های فردی لازم است که خود افشاگری نزد روانشناس­ صورت بگیرد. در غیر این صورت، این موضوع می­ تواند برای فرد تعارض­ های ناخودآگاه ایجاد کند و او را مجبور کند تا برای خود توجیهاتی فراهم کند و به خاطر نپذیرفتن اشتباه گذشته، امکان ارتکاب دوباره آن فراهم شود. خود افشاگری نه به این شکل که بگوید؛ حالا که تمام شده، یا چیزی نبوده و آن را کوچک بشمارد بلکه به این صورت که نسبت به آسیب حاصل از  انجام خیانت آگاه شود، و واقعیت­ها را بگوید و اینکه چه اتفاقی افتاد. خیلی­ از آن­ها می­گویند؛ نمی­خواستم، فریب خوردم یا یک لحظه نتوانستم منطقی و واقع­بینانه تصمیم بگیرم، اشتباه کردم و پایم لغزید.

اساساً رابطه بعد از خیانت قابل بازگشت به شکل قبل­ش هست؟

یا اینکه ما وارد فاز جدیدی از احساسات در رابطه خواهیم شد و با رابطه به شکل جدیدتری مواجه می­ شویم؟

ببینید مطالعات نشان داده­ اند که خیلی وقت­ ها رابطه بعد از خیانت حتی می­ تواند بهتر از سابق هم شود. اما خیلی مشروط است به این که ترمیم­ و درمان­ های فردی اتفاق بیافتد. نتایج مداخلات جدی و پیگیر نشان داده­ اند که ازدواج می­ تواند تقویت شود و حتی در برابر تهدیدهای آینده برای وفاداری هم محافظت و واکسینه شود. به این دلیل که همراه با آشکار کردن خیانت نزد روان­درمانگر یک سری مشکلات شخصی و فردی زوجین هم آشکار می­شود. مثل چیزهایی که ممکن است از طریق انتقال بین نسلی به فرد رسیده باشد. همانطور که گفتم خیانت همسر می تواند مبتنی بر یادگیری باشد. بنابراین اگر این رفتارها بررسی شود ممکن است سایر عادت­ها هم بررسی شوند.

مثلاً در اغلب خانواده ­ها که رابطه شکل سلطه­ گر یا سلطه ­پذیر شدن داشته باشد، چون مرد الگوی ذهنی سلطه­ گر شدن را دارد، خیلی جاها به خودش اجازه خیلی چیزها می­ دهد. در درمان، این الگوهای تعاملی قابل اصلاح رو می­ شوند و اگر اصلاح شوند، مطمئناً رابطه می­تواند حتی بهتر هم شود. برای دریافت یک مشاوره خانواده از طریق همین وب سایت می توانید نوبت خود را رزرو فرمائید.

احساس بی ­ارزشی حاصل از خیانت از کجا می­ آید؟

احساس بی­ ارزشی حاصل از خیانت همسر منوط به اسناد دهی آن است. مرتبط به رابطه­ ای است که قبل از خیانت وجود داشته است. اگر فرد خیانت دیده علت خیانت را به کاستی­ ها، نداشتن­ هایش و خصوصیات خوب نداشته ­اش نسبت دهد، مطمئناً احساس بی­ ارزشی یا کاهش اعتماد به نفس را تجربه می­کند.

یعنی می­فرمایید که این احساس در یک فرد که اتفاقاً عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی داشته و درباره خودش احساسات مطمئنی دارد، ایجاد نمی­شود یا اینکه کمتر ایجاد می­شود؟ به نظر هر چقدر هم که ما در این زمینه­ها پایه­های محکم داشته باشیم اما وقتی مورد خیانت واقع می­شویم، احساس بی­ارزشی و خواستنی نبودن به ما غلبه می­کند.

البته احساس خواستنی نبودن و بی­ارزشی ممکن است در یک فرد با عزت نفس و اعتماد به نفس بالا هم شکل بگیرد، اما خوب هیجانش متفاوت است. هیجان غالب موقعی که فرد عزت نفس بالایی دارد معمولاً خشم است و آن موقع اسناد دهی به بد بودن و بی­ارزش بودن طرف مقابل و قدر ندانستن اوست و اینکه وی لذت حاصل از تعهد را یاد نگرفته و لذت­های زود­ گذر آسیب­زا را ترجیح می­دهد. بنابراین فرد نسبت به انتخابش و چرایی آن خودش را تماماً مسئول می­داند و به خاطر انتخاب اشتباه و عدم دقت سرزنش می­کند و در نهایت بر اساس این توالی به ارزش­های خودش شک کرده و دچار تردید می­شود. با این حال عزت نفس و اعتماد به نفس مثل دو سپر دفاعی می­باشند و خیلی خوب است که مردان و خصوصاً زنان در جامعه امروزی چه آن­ها که در رابطه هستند و چه آن­ها که وارد رابطه نشده­اند روی عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکارآمدی و خود­پنداری­شان کار کنند.

خوب حالا اگر برگردیم به جواب سوال قبلی و فردی را در نظر بگیریم که زمینه­ هایی از این احساس بی­ ارزشی را در خودش داشته باشد مثلاً در بستر خانواده یا محیطی پرورش یافته است که از ابتدا و بصورت نهادینه شده عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارد، آیا او آنجا که خیانت ببیند، این مشکل برایش آشکار یا پر­رنگ می­شود. (حال چه افرادی بیشتر احساس بی­ ارزشی را تجربه می­ کنند؟)

دقیقاً. چه سوال خوبی! افرادی که با این هدف و نیت وارد رابطه شده و ازدواج می­کنند که احساس ارزشمندی خودشان را تامین کرده و بالا ببرند، مخصوصاً افرادی که با اهداف اقتصادی ازدواج می­کنند تا فقدان و کاستی­های مربوط به عزت نفس و یا ارزشمندی خود را جبران کنند، این افراد اگر خیانت ببینند احساس بی­ ارزشی شدیدتر و بیشتری را تجربه می­کنند و فردی که از اساس مشکلات زمینه ­ای دارد در مواجهه با خیانت، آن عدم خود ارزشی زیربنایی روی سطح می ­آید و او را با مشکلات جدی­ تر مواجه می­کند.

-بعضی وقت­ها عدم آشنایی با مراحل و مهارت­ ها در ترمیم رابطه باعث می­شود وقتی فرد خیانت­ کننده برای ترمیم رابطه پیش قدم می­شود، با کوچکترین رفتار سرد طرف دلسرد شده و یا شرایط را پیچیده­تر کرده و حتی خود را حق به جانب دانسته و مهر تاییدی بر رفتار خیانت خود زده و نیز شاید مجوزی برای خیانت­ های آتی به خود داده و در نتیجه وارد یک سیکل معیوب ­شود. درباره این مراحل و مهارت­ ها تا حدودی به ما می­ گویید؟

خیانت آسیب می­زند و مثل این که شما با ماشین به کسی بزنید و و با کم برآورد کردن آسیب های وارده بخواهی بروی دلجویی کنی. در حالیکه باید خسارت بدهی، باید بروی بیمه و پارکینگ و باید مراحلی طی کنی. اینجا هم همینطور است و باید مراحلی طی شود.

مهمترین مهارتی که بعد از خیانت می­ تواند راهگشا باشد؛ مهارت صداقت با خود است. فرد اگر با خودش صادق باشد و واقعاً بپذیرد که مرتکب اشتباه شده است، سریعاً دلجویی نمی­کند و موضوع را کم اهمیت جلوه نمی­دهد و یا انتظارات غیر واقع­بینانه از همسرش ندارد که او همه این مسائل و مشکلات را سریع فراموش کند و به رابطه عادی برگردد. پشیمانی این فرد قلبی نیست. او می­خواهد با عنوان دلجویی همسرش را متقاعد کند که بگذرد و نادیده بگیرد و بیشتر در پی ماستمالی کردن قضیه است. در اینجا آن مهارت ارتباط و گفت و شنود فعال شکل نمی­گیرد.

بهتر است افراد درگیر با مسئله خیانت همسر با حضور در جلسات روان­درمانی برای درمان آسیب های فردی­ اقدام کنند. در مرحله اول فرد باید روش و عقاید شخصی خود را در مورد بخشش کشف کند، یعنی روان­درمانگر به او کمک می­کند که ارتباط بین این عقاید با ترمیم ارتباط را پیدا کند. اولین درسی که فرد خیانت­ دیده یا خیانت­ کننده یاد می­گیرد، این است که بخشش بلافاصله اتفاق نمی­افتد. همانطور که وقتی فردی پایش آسیب ببیند نیاز به درمان؛ گچ گرفتن و گذراندن دوره نقاهت دارد که مراحل و نیز مراقبت­هایی را باید لحاظ کند، ترمیم رابطه هم بلافاصله اتفاق نمی­افتد. نکته دوم هم که شاید برای همکاران درمان­گر عزیز من قابل توجه باشد این است که بخشش باید از هر دو سمت اتفاق بیافتد. معمولاً فرد خیانت­ کننده برای توجیه کار اشتباه خودش سعی می­کند که به یک سری توجیهات پناه بیاورد و عواملی را درباره طرف مقابل مثل؛ سرد بودن، بی­توجهی و نرسیدن به خود، مطرح کند که بیشتر بهانه هستند و مانع ترمیم رابطه می­شوند، در نتیجه تا وقتی که فرد اشتباهش را نپذیرفته این امکان برایش فراهم نمی­شود که خود را ببخشد و وارد مرحله بعد که جبران پشیمانی است، شود.

 در مورد فرد خیانت دیده هم مرحله صداقت با خود در وهله اول است مخصوصاً وقتی فرد بخواهد از رابطه برود. اولین کاری که باید برای مرحله تصمیم­گیری انجام داد این است که فرد با خودش صادق باشد. یعنی طرف مقابل را به یک فرد بد طینت و جنایتکار و بد ذات تبدیل نکند که باید از دست او نجات پیدا کند. اگر فرد خیانت دیده بخواهد با خود صادق باشد همیشه درصدی هر چند اندک را به طرف مقابلش حق می­دهد که مرتکب اشتباه شده و یا فریب خورده است. ولی اگر بخواهد از طرف مقابل برای خودش و در ذهنش یک فرد فرا واقعی و بد بسازد، از یک جایی به بعد که از آن خاطرات بد کمی بگذرد و هیجاناتش فروکش کند، می­فهمد که بزرگنمایی کرده است و دچار پشیمانی می­شود. پس پشیمانی را دو جا داریم یک؛ پشیمانی فرد خائن و دوم؛ پشیمانی فرد خیانت دیده­ای که رفته اما بدون صداقت رفته است.

مرحله بعدی این است که درگیر وسوسه­ های انتقام­گیری و اثبات گناهکاری طرف مقابل و… نشود و اگر می­خواهد از رابطه برود، ابتدا اهدافش را مشخص کند. مثلا فردی که می­خواهد مهاجرت کند. من همیشه به این افراد می­گویم که تو می­خواهی فقط از اینجا بروی یا اینکه برای رفتنت هدف و برنامه­ای هم داری؟ اهداف و برنامه ­ها خیلی مهم هستند. بعضی­ها فقط برای لجبازی، چزاندن، انتقام­گیری، دور شدن و فرار کردن تصمیم می­گیرند و می­روند یا حتی وارد رابطه با نفر بعدی می­شوند که این آسیب بیشتری به آن­ها می­زند. رفتارهای انتقام­جویانه اصلاً مناسب نیست و انتقام­گیرنده با این کار، تصویری را که از خودش دارد، آن خود پنداره خودش را مخدوش می­کند. گذشت کردن و بخشیدن باعث می­شود فرد از خودش راضی شود و رضایت از خود منجر به سلامت روان می­شود. بنابراین اگر می­خواهید بروید باید اهدافتان را از رابطه جدید مشخص کنید و مدتی به خودتان زمان بدهید. حداقل باید بگذارید شش ماه بگذرد و بعد به رابطه جدید فکر کنید. ضمن اینکه در این مدت با کمک درمانگر به شناخت جدید و بهتری از خودتان برسید. یک مطالعه پژوهشی معتبر بر اساس زمینه یابی نشان می­دهد؛ افرادی که بعد از گذشت بین شش ماه تا یک سال از آسیب­های رابطه­ قبلی­شان به رابطه جدید فکر کرده و واردش شده بودند، احتمال موفقیشان در روابط بعدی بیشتر بود.

توجه کنید کسی که خیانت می­کند از دست خودش ناراحت خواهد شد. شاید خیانت در لحظه لذت بخش بوده و هیجان داشته باشد اما این را می­توانم به جرات بگویم که اکثر کسانی که خیانت می­کنند دچار عذاب وجدان می­شوند، مخصوصاً اگر طرف مقابل همسرشان باشد و یا بچه هم داشته باشند. خیانت همسر مثل این است که آن منابعی را که متعلق به خانواده خودشان است و باید در اختیار خانواده خودشان بگذارند را در اختیار دیگری قرار داده اند و این سبب عذاب وجدان می شود.

مسئله دیگری هم هست و آن هم این است که خیلی جاها افراد ممکن است فریب بخورند. ممکن است دامی برایشان پهن شده باشد، یا ممکن است خیلی اوقات اختلالات زیربنایی داشته باشند که زمینه ساز خیانت کردن شده است. بسیاری از مردانی که مشکل کنترل تکانه دارند، همان آقایانی که بسیار درگیر شبکه­ های مجازی و سایت های قمار می­شوند یا رفتارهای تکانشی دیگری مثل؛ رانندگی تند و خشن دارند، این­ها نشانه­ هایی هستند که فرد خیانت­کار ممکن است به آن گرفتار باشد. یعنی این فرد یک سری مشکلات و بد تنظیمی ­های هیجانی داشته و در حقیقت فرد، بیماری زمینه ­ای دارد که باعث می­شود خیانت کند. مثلاً هایپومونیا داشته باشد و آن هیجان باعث شده با تصمیم­گیری اشتباه، خیانت کند.

اگر تصمیم درستی برای جدایی و ورود به رابطه جدید داشته باشیم، چطور می­توان اثرات منفی متعاقب مورد خیانت واقع شدن مثل توهم خیانت را با خودمان به رابطه بعدی حمل نکرد؟

با یک مثال این موضوع را روشن می­کنیم؛ فرض کنید فردی که تصادف کرده تا مدت­ها تصمیم می­گیرد که رانندگی نکند تا اینکه رانندگی کردن را خوب یاد بگیرد، خیابان­ها را خوب بشناسد و نسبت به اتومبیل هم یک مقداری اطلاعات کسب کند و با مجهز کردن خودش به این دانش، آگاهی و اطلاعات بتواند در موارد مشابه درست تصمیم بگیرد، واکنش صحیحی داشته باشد و ترس­اش را دور کند و بدون هیچ احساس تهدید، خطر یا تحریف واقعیتی به رانندگی کردن برگردد. یعنی بتواند واقعیت سنجی خودش را با مشاهده دقیق افزایش بدهد. ببینید توهم یعنی اینکه واقعیت­ها تحریف شود. این نشان می­دهد که این حس واقعیت سنجی باید به لحاظ آسیب­ شناسی بررسی شود که نیاز به تجهیز شدن به مهارت شناختی و اعتماد پیدا کردن دارد.

نکته مهم دیگری هم که ممکن است در موضوع اعتماد مشکل ساز باشد این است که صفر و یکی نباشیم. اینطور نباشد که اگر طرف را دوست داریم و به او اعتماد کردیم دیگر به هیچ نشانه ­ای توجه نکنیم. بهر حال فرد باید مراقب رابطه­ اش باشد. هر فردی ممکن است فریب بخورد. نه اینکه بخواهیم این موضوعات را بزرگ کنیم و یا بگوییم حتماً وجود دارد اما ممکن است با احتمال خیلی کم اتفاق بیافتد و فقط لازم است ما هوشیار و تا حدوودی مراقب باشیم. من به مراجعینم می­گویم که شواهد واقعی خودش را به ما نشان می­دهد، همانطور که از قدیم گفته­اند که ماه هیچ وقت پشت ابر نمی­ماند.

اگر رابطه سرد باشد و یکی از طرفین کم توجه باشد، تعامل کلامی عاطفی کمرنگ باشد آن وقت ممکن است شواهد یا پیام­ها بد تفسیر شوند. شما باید در زندگی خانوادگی و با همسرتان نیازهای عالی روانشناختی خودتان را برطرف کنید، توجه، تایید و تحسین را از همسرتان بگیرید ولی اگر این­ها وجود نداشته باشند، در چنین رابطه­ای احتمال بیشتری برای خیانت کردن و یا خیانت دیدن و حتی توهم و خیالپردازی درباره خیانت وجود دارد. با این حال توهم و خیالپردازی درباره خیانت در یک رابطه­ ای که افراد وظایف خودشان را در رابطه به عنوان همسر انجام می­دهند و یا نیازهایشان مرتفع می­شود هم وجود دارد به این صورت که تعاملات عادی، طبیعی و روزمره­ی طرف مقابل به گونه­ایست که باعث نگرانی فرد می­شود. مثل اینکه طرف مقابل شرایط کارش ایجاب می­کند که در محیط پرخطری برای خیانت قرار بگیرد. یعنی در یک سری مشاغل ریسک بیشتری برای فرد وجود دارد که مرتکب خیانت شود، مشغول است و بستر برایش فراهم است. در این حالت فرد با این مسئله روبرو می­شود و این اغلب از آن مواقعی بوده است که خود فرد کارکردش کاهش یافته است. مثلاً خود فرد هم تحصیل کرده و موفق بوده است و حالا شده زن خانه­دار و روابطش هم کاهش پیدا کرده است. آن موقع ممکن است یک سری شواهد و یا یک سری تعاملات عادی، روتین و طبیعی منفی تفسیر شوند و افکار منفی شکل بگیرد. آنجاست که فرد باید روی خودش کار کند و کارکرد اجتماعی و بین فردی خودش را بازسازی کند و نقش­های از دست رفته­اش را دوباره احیا کند.

با اینکه شما فرمودید خیانت می تواند مبتنی یادگیری باشداما آیا این که به صورت عامیانه می­ گویند خیانت در ذات طرف هست، آیا پایه و اساس علمی دارد و یا می­توان گفت خیانت امری وابسته به ژنتیک است؟

ممکن است ژنی وجود داشته باشدکه سبب ساز رفتارهای تکانشی باشد و این رفتارهای تکانشی می ­تواند شامل خیانت، قمار، دروغگویی، پرخاشگری فیزیکی و یا هر ناهنجاری دیگری که ما در سطح جامعه مشاهده می­کنیم، باشد. یک عامل زیربنایی که ما در تعامل با تربیت و پرورش در نظر بگیریم می­تواند منطقی­تر و علمی­تر باشد. علیرغم اینکه ممکن است این رفتار به ما رسیده باشد، اما  قابل کنترل است. درست است که بنده روانکاو هستم و نظریه روانکاوی خط مشی من است ولی همین که در نظریه روانکاوی هم بر روی تجربیات کودکی تایید می­شود خودش نوعی نوع جبر است.

با این حال من این را قبول ندارم که ژنتیک حرف آخر را می­زند به این دلیل که آدم­های زیادی بوده­اند که بر خلاف ژنتیک و بر خلاف جبر محیطی دوران کودکی­شان تغییر کردند و (خودشان را در معرض شانس و احتمالات خوب قرار داده­اند) توانسته­اند الگویی باشند برای سایرین. اراده­ آزاد انسان همیشه حرف اول را زده است در تاریخ. بعد از مطالعه این مقاله ممکن است نیاز به مشاوره روانشناسی پیدا کرده باشید. برای دریافت نوبت روانشناس می توانید از اطلاعات تماس در انتهای همین صفحه استفاده فرمائید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.