کتاب تنهایی
ترجمه دکتر رامین علوی نژاد، دکتر شیرین کوشکی، دکتر آنیتا باغداساریانس و دکتر فاطمه گلشنی. بخشی از کتاب تنهایی طبیعت انسان و نیاز به روابط اجتماعی را در این مقاله می توانید مطالعه بفرمائید.
درد جسمیاز افراد در برابر خطرهای فیزیکی محافظت میکند. درد اجتماعی، که با نام تنهایی آنرا میشناسیم نیز به دلیل مشابهی پدیدار شده: محافظت از افراد در مقابل خطر منزوی شدن. در این مقاله سعی شده شما را با مفهوم تنهایی بیشتر آشنا کنم. در صورت مزمن شدن احساس تنهایی می توانید به یک دکتر روانشناس خوب در تهران یا سایر شهرها مراجعه فرمائید.
اجداد ما به روابط بین فردی برای حفظ امنیت و بازتولید موفق ژنهای خود و همچنین برای زنده ماندن جهت تولید مثل نیاز داشتند. احساس تنهایی به آنها خبر میداد که چه زمانی این رابطهها به خطر افتاده یا مختل شدهاند. درد جسمیمثل درد حاصل از سوزش پوست بر اثر برخورد با جسم داغ، باعث تغییر رفتار میشود. تنهایی نیز به عنوان محرکی برای توجه بیشتر به روابط اجتماعی و تماس بیشتر با دیگران وجود دارد تا روابط فرسوده و مختل از نو ساخته شوند. اما نوعی از درد وجود دارد که رفتارهای حاصل از آن همیشه به نفع شخصی فوری منجر نمیشود. دردی که ما را از خود بیرون میآورد و گستره ارزیابی ما را وسعت میبخشد.
در زبان انگلیسی کلمات درد و تشنگی داریم، اما عبارت منفردی که معنای عکس آنها را داشته باشند وجود ندارد. ما فقط از نبود این وضعیتهای ناخوشایند خبر میدهیم تا معنی را برسانیم، چراکه نبود این وضعیتها قابل قبول میباشد. پژوهش ما نشان داد که برای “تنها نبودن” نیز مثل “تشنه نیستم” یا “درد ندارم” هیچ عبارت بهتر و اختصاصیتری وجود ندارد. در ادامه با موارد زیر بیشتر آشنا می شوید:
- دلائل تنهایی
- تاثیر بر سلامت
- تنهایی و افسردگی
- آیا تنهایی افسردگی می آورد؟
- انزوای اوایه
- ارسال پیام تسلیم
- تکامل
- ژن های خودخواه
دلائل تنهایی
- تغییر در محل زندگی یا کار
- پایان یافتن یک رابطه عاطفی
- فوت نزدیکان
- بازنشستگی
- مشکلات جسمی
- ترس از طرد شدن
- فقدان مهارت های ارتباطی
- ناکامی های انباشت شده
- فقدان هدف و معنی در زندگی
- اضطراب اجتماعی
- مشکلات رفتاری مثل اعتیاد به اینترنت
- تجربه خشونت و آزار
- استرس پس از سانحه
- عزت نفس پائین
تاثیر تنهایی بر سلامتی
سلامت و بهزیستی اعضا گونه ما بیش از سایر موارد به رضایت و امنیت در روایط با دیگران بستگی دارد. وضعیتی که ” تنها نبودن” یا به عبارتی روابط اجتماعی را شامل میشود. این نظریه که تنهای یک درد اجتماعی است بیشتر از یک تشبیه است. تصویربرداری تشدید مغناطیسی (MRI) نشان داد که منطقه هیجانی مغز که هنگام طرد شدن فعال میشود همان منطقهای است که هنگام درد فیزیکی فعال میشود. این منطقه کمربند خلقی قدامینام دارد. کشف سخت افزار مشترک احساس طرد و واکنش به درد فیزیکی نشان داد که چرا تنهایی دردی مزمن است و نمیتوان فقط با کاهش وزن، تغیر در ظاهر یا ملاقات فرد مناسب از زیر چتر آن بیرون آمد.
درد تنهایی آسیبی است که تخریبی عمیقایجاد میکند. قطع تماس جسمی و رفتاری میتواند نیاز به ارتباط را به وضعیتی ناخوشایند تبدیل کند. و هنگامیکه این اتفاق بیافتد بهبود یافتن مستلزم بحساب آوردن عمیق و پیچیده نقش تنهایی در تاریخچه تکاملی و زیستی ما خواهد بود. ریسک فاکتورهای مرتبط با تنهایی شامل موارد زیر است>
- سوء مصرف مواد و الکل
- تغییر در کارکرد بهینه ذهن
- افزایش روند آلزایمر
- رفتارهای جامعه ستیزی
- مشکلات قلبی عروقی
- کاهش حافظه و توانایی یادگیری
- تغییر در سطح استرس
- مشکل در تصمیم گیری
- غلبه افکار و احساسات منفی
- تغییر در عادات خوردن و خواب
تنهایی و افسردگی
چالش جدی تری برای تعیین دقیق ابعاد تنهایی وجود دارد، چراکه همسفری نیز درکنار او مشاهده شده است. اولین پژوهشهای روانشناسی در محیطهای بالینی و بر روی افرادی بود که از چندین بیماری غالبا شدید رنج میبردند. در بیشتر موارد تنهایی به همراه افسردگی مشاهده میشد. پس شاید تعجب آور نباشد که هردو سازه تنهایی و افسردگی اغلب همراه با هم استفاده میشوند. یکی از پرسشهایی که در پرسشنامه افسردگی در مطالعات همه گیرشناسی استفاده شده “من احساس تنهایی میکنم” میباشد.
با این حال تحلیل های آماری به ما میگوید که تنهایی و افسردگی دو بعد مجزا از تجربیات هستند. از لحاظ تشخیصی نیز میدانیم که افسردگی متفاوت است. و بخشی از این تفاوت به علتایجاد مجموعه پاسخ های متفاوت نسبت به تنهایی است. تنهایی تمایل به ارتباط برقرار کردن را برانگیخته میکند اما منجر به احساس ترس و تهدید نیز میشود.
وقتی این تجربیات شدید شوند احساس تهدید منجر به انتقادگری از دیگران میشود؛ تنهایی چگونگی احساس شما از روایط را منعکس میکند؛ افسردگی احساس دورهای شما را منعکس میکند. هرچند هردو آزاردهنده و ناراحت کننده هستند، تنهایی و افسردگی از خیلی جهات باهم متفاوتند.
تنهایی مثل گرسنگی هشداری است برای انجام کاری یا تغییر شرایط ناراحت کننده و احتمالا خطرناک. افسردگی ما را بی احساس میکند. درحالی که تنهایی ما را به جلو میراند، افسردگی ما را در عقب نگه میدارد. اما افسردگی و تنهایی در یک نقطه تلاقی میکنند. و آن کاهش احساس کنترل داشتن است که منجر به مقابلههای منفعلانه میشود. این منفعل بودن یکی از دلائلی است که با وجود درد و اضطرار حاصل از تنهایی، فرد حرکت موثری انجام نمیدهد. فقدان کنترل اجرایی منجر به از بین رفتن ثبات میشود و ناکامیمنجر به آنچه میشود که روانشناس مارتین سلیگمن آن را “درماندگی آموخته شده” نامید.
آیا تنهایی افسردگی می آورد؟
هنگام تلاش برای خود- تنظیمی، تنهایی و افسردگی در محور تقریبی فشار و کشش قرار دارند. موجودات زنده اولیه بطور کامل بر مبنای جفتهای متضاد عمل میکنند. در اصل یک چرخ دنده برای جلو رفتن و یکی برای عقب رفتن. و این منجر به دو فرایند ساده گرایش یا اجتناب میشود که ضمن مواجهه موجود زنده با هر محرکی به طور پآیا ن ناپذیری میتوانند تکرار شوند. آنها برای خوردن یا تولید مثل گرایش دارند و از موقعیتهای منفی خطرناک اجتناب میکنند. سیستمهای زیستی به طور کل و همانطور که انسان را نیز شامل میشوند بر اساس جفتهای متضاد نیز عملکرد دارند. با توجه به شواهدی که نشان میدهند تنهایی یک علامت هشدار جای گرفته در ژنها است و کارکرد کمک به بقاء دارد، میتواند نقش اجتماعی مشابهی نیز در جهت عکس افسردگی داشته باشد.
انزوای اولیه
در کتاب تنهایی انزوا یک خصوصیت اولیه نام برده شده است. یکی از اولین اجدادمان که در دشتهای آفریقا شکارچی- گردآور بوده را تصور کنید که بوسیله انزوای اجتماعی برانگیخته میشود. گرایش پیدا میکند تا همسری پیدا کند، به گروه شکار یا گروههای دارای دیگر مسئولیتها بپیوندد اما به دلائلی منصرف میشود. پافشاری صرف و سر به هوا بودن باعث حدر رفت انرژی میشود و در تضاد با روند تولید مثل است و حتی مکن است خطرناک نیز باشد. در طی این دوره اولیه طرد، یک خلق افسرده متوسط (به مانند فقدان پایدار حاصل از تنهایی) ممکن است مفید باشد. با متعادل ساختن انگیزه گرایش و به هم پیوستن، احساس افسردگی ممکن است به اجداد ما کمک کرده باشد تا درک کنند کاهش کنترل اجرایی به دلیل احساس طرد است و برای تحلیل شرایط به خود فرصت بدهند: “شاید من دارم خیلی قوی رفتار میکنم؟”
ارسال پیام تسلیم
منفعل بودن حاصل از خلق افسرده (و مقابله منفعلانهای که سرانجام از تنهایی حاصل شده) از انرژی و سایر منابع او محافظت میکند. درون یک سلسله مراتب اجتماعی وقتی که تلاش کنیم و شکست خوردیم، این میتواند به نفع ما باشد که تنها به عقب بر نگردیم و در موقعیت باقی بمانیم و پیامیتسلیم شدن را ارسال کنیم. در آن موقعیت حساس، احساس افسردگی میتواند شبیه به موقعیتی در نظر گرفته شود که سگی به پشت چرخیده باشد و شکم آسیب پذیر خود را نشان میدهد.
درد حاصل از احساس افسردگی میتواند دارای معانی اجتماعی باشد مثل نشانه گریه کردن که میگوید “من به کمک نیاز دارم” و توجه و مراقبت را از محیط اطراف درخواست میکند. در مجموع دروغ نگفتن و ارسال این پیام برای دیگران که من افسرده هستم ولی تهدیدی برای شما نیستم ممکن است به خطر افتادن روابط اجتماعی را به حداقل برساند.
براساس رفتارهای انسانهای نخستین میتوانیم این فرضیه منطقی را درباره تعارضهای اجتماعی در نظر بگیریم که مثل اکثر تهدیدهایی که در طی تحول گونه ما رخ می داده، راه حلهای منصفانه و سریعی برای مشکلات یا مسائل اجتماعی نیز پیدا میشده. محدودیت توانایی شناختی نخستین شکارچی- گرداوری کنندهها و تهدیدهای محیط پیرامون، به آنها اجازه کشمکشهای افسرده خویی منفعلانه، دوسوگرایی و یا خودکاوی را نمیداد. در هر حال در طی هزارهها با افزایش هوش و پیچیدگی روانی- اجتماعی توالی ساده “حرکت کن/ متوقف شو/ حرکت کن” به چرخه معیوبی از دوسوگرایی، انزوا و درخود ماندگی تبدیل شده، وضعیتی که تنهایی و احساس افسردگی در حلقه ای بازخوردی قفل میشوند و هریک تأثیر و دوام دیگری را تشدید میکند.
تکامل
در کتاب تنهایی طبیعت انسان و نیاز به روابط اجتماعی، تکامل موجودات را طوری شکل داده که در کنار یکدیگر احساس امنیت کنند و موقعی که ناخواسته تنها هستند احساس خطر کنند. احساس تنهایی و ادراک خطر یکدیگر را برای بالابردن سطح هشیاری تقویت میکنند. برای نشان دادن واکنش موثر در مقابل تهدیدهای زندگی طبیعت طوری ما را آماده کرده که از لحاظ شناختی بسیار هشیار باشیم. علاوه بر این به نوعی واکنش فیزیولوژیکی به نام “جنگ و گریز” نیز مجهز هستیم. اما سیمکشی عصبی که امروزه به آن متکی هستیم تکامل یافته مواجهه با استرسهای میلیونها سال جنگ و گریزمیباشد. در نتیجه، پاسخ ما به استرس (“جنگ یا گریز”)، شامل واکنشی سریع میباشد که تاب آوری در سیستم قلبی عروقی ما را افزایش داده و میزان هورمونها را در بدن افزایش میدهد. اگر ما درمقابل حیوانی وحشی قرار میگرفتیم این هورمونها به ما کمک میکردند تا خود را نجات دهیم.
بهرحال تأثیر طاقت فرسای استرس که بوسیله احساس پایدار تنهایی بوجود میآید بخشی از داستان است. پژوهشهای ما رویدادهای اجتماعی، روانشناختی و زیستشناسی را در نظر گرفته است. من جمله تأثیر بسزای سیستم جنگ و گریز که همکاران فیزیولوژیست من نام “استراحت و هضم” را نیز برای آن انتخاب کردهاند. سلولها و سیستم بدنی ما در نتیجه استرس دچار فرسایش میشوند. اما در عوض از فرآیندهای غریزی بهینه ساز و نگهدارندهای مثل خواب نیز بهره میبرند. همانطور که بر اساس مطالب پیشین ممکن است متوجه شده باشید برخی از این عملکردهای بهینه ساز و نگهدارنده ذهن و بدن انسان، از دنیای روابط بین فردی نیز قویا تأثیر میگیرند.
ژنهای خودخواه، موجودات اجتماعی
اگر از یک نگهبان باغ وحش بخواهید که یک محوطه فرضی برای گونه انسان در نظر بگیرد او پاسخ خواهد داد که نگهداری انسان در انزوا شبیه به ساختن خانهای در بیابان برای یک پنگوئن است. به راحتی قابل درک است که قرار دادن موجود زنده در محیطی ناسازگار با او منجر به عدم گسترش ژنتیک او خواهد شد. بهرحال به مدت پنج قرن یا بیشتر و بخصوص در پنج دهه گذشته، زندگی جمعی انسان برای جوامع غربی از یک ضرورت به یک پیامد عادی کاهش پیدا کرده است. در واقع آخرین آمارها نشان دادند که تعداد بیشتری از مردم سبکی از زندگی را پذیرفتهاند که در آن به طور فیزیکی و هیجانی از دیگران جدا باشند.
به موارد زیر توجه بفرمایید:
- شرکتکنندگان زمینهیابی سال 2004 سه برابر شرکتکنندگان زمینهیابی سال 1985 گزارش کردند که فردی را برای گفتگو پیرامون مسائل مهم زندگی ندارند.
- در طول دو دهه گذشته میانگین اندازه خانوادهها در ایالت متحد آمریکا ده درصد کاهش یافته و به 5/2 نفر رسیده است.
- در سال 1990 از هر پنج خانواده دارای فرزند زیر هجده سال یکی تک سرپرست بود. هم اکنون جمعیت خانوادههای تک والدی یک از هر سه خانواده رسیده است.
- ایالات متحده در سال 2000 بیش از بیست و هفت میلیون نفر که تنها زندگی میکردند را در خود جای داده بود. سی و شش درصد آنها بالای شصت و پنج سال داشتند.
- در سال 2010 تعداد افرادی که تنها زندگی میکنند بیست و نه میلیون نفر بوده است. این میزان به نسبت سال 1980 بیشتر از سی درصد افزایش پیدا کرده است. این میزان به بیش از شصت و پنج درصد نیز میرسد.
با توجه به الگوهای شغلی، خانوادگی، مرگ و میر و سیاستهای اجتماعی که به دنبال سیستم سرمایهداری جهانی می ایند بیشتر جهانیان سبک زندگی خود را بر مبنای احساس تنهایی بنا نهادهاند. حتی اگر با دوستان و اقوام خود احاطه شده باشند. تناقض اینجاست که ما به شدت محیط خود را تغییر دادهایم اما فیزیولوژی ما همچنان همان است. گرچه ثروت و تکنولوژی جوامع را پیشرفته کرده اما در پشت ظاهر قضیه، ما همان موجودات آسیبپذیری هستیم که هنگام رعد و برق شصت هزار سال پیش کنار همدیگر جمع میشدیم. به تنهایی خود بی توجه نباشید و چنانچه در این رابطه به کمک نیاز دارید با استفاده از یک مشاور خانواده به خود کمک کنید. و از مراجعه به کلینیک روانشناسی یا خدمات مشاوره آنلاین استفاده کنید.
- منابع
بخشی از کتاب تنهایی طبیعت انسان و نیاز به روابط اجتماعی
نوشته کاچیوپو و پاتریک
ترجمه دکتر رامین علوی نژاد روانشناس
4 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
سلام.
علاقه به مطالعه کتاب شما دارم اما جای برای خریداری کتاب پیدا نمی کنم.
سلام در واتس اپ پیام بدهید، برای شما ارسال می شود
سلام. چرا این کتاب هیچ کجا پیدا نمیشود؟
سلام منتظر تجدید چاپ باشید