مفروضات اساسی
بین محرک های محیطی و پاسخ های افراد فرایندهای شناختی رخ می دهد:
رفتارگرایان ایده مطالعه ذهن را رد کردند زیرا فرآیندهای ذهنی درونی قابل مشاهده و اندازه گیری عینی نیستند. با این حال، روانشناسان شناختی نگاه به فرآیندهای ذهنی یک ارگانیسم و چگونگی تأثیر آنها بر رفتار را ضروری می دانند.
به جای پیوندهای ساده محرک- پاسخ ارائه شده توسط رفتارگرایی، درک فرآیندهای میانجی ارگانیسم برای آنها مهم است. بدون این ایده، روانشناسان نمی توانند درک کاملی از رفتار داشته باشند.
روانشناسی را باید به عنوان یک علم دید:
روانشناسان شناختی در ترجیح روش های عینی، کنترل شده و علمی برای بررسی رفتار، از رفتارگرایان الگو می گیرند. آنها از نتایج تحقیقات خود به عنوان مبنایی برای استنباط فرآیندهای ذهنی استفاده می کنند.
انسانها پردازشگر اطلاعات هستند:
پردازش اطلاعات در انسان شبیه کامپیوترها است و مبتنی بر تبدیل اطلاعات، ذخیره اطلاعات و بازیابی آنها از حافظه است. مدلهای پردازش اطلاعات فرآیندهای شناختی مانند حافظه و توجه، فرض میکنند که فرآیندهای ذهنی از یک توالی مشخص پیروی میکنند.
مثلا:
فرآیندهای ورودی با تجزیه و تحلیل محرک ها سروکار دارند.
فرآیندهای ذخیره سازی، هر چیزی را که برای محرک ها در داخل مغز اتفاق می افتد پوشش می دهد و می تواند شامل کدگذاری و دستکاری محرک ها باشد.
فرآیندهای خروجی مسئول تهیه پاسخ مناسب به یک محرک هستند.
چامسکی در مقابل اسکینر
یکی از تأثیرات محوری دیگری که منجر به تضعیف (موقت) رفتارگرایی، و ظهور روانشناسی شناختی می شود، از یک بحث فکری در مورد زبان شناسی پدید آمد.
در کنار سایر روانشناسان معروف جهان اسکینر شخصیت اصلی روانشناسی رفتارگرایی، در مقاله ای عنوان کرد که زبان به روشی رفتارگرایانه یاد گرفته می شود. به عبارتی کلمات صرفاً به خاطر تقویت صدا، تولید و معنا حفظ، گفتار و درک می شوند.
نوام چامسکی نقدی بر مقاله اسکینر در مورد زبان نوشت و بیان کرد که یک مؤلفه ذاتی باید وجود داشته باشد تا رشد زبان را هدایت کند، زیرا زبان اساساً خیلی منظم است و خیلی سریع یاد گرفته می شود و نمیتوان آن را صرفاً با “محرگ و پاسخ” توضیح داد.
این اختلاف اساساً بازتاب همان “طبیعت در مقابل پرورش” بود. با تاکید اسکینر برای پرورش، و چامسکی برای طبیعت. در واقع، هر دو نفر دیدگاههای متفاوت تری نسبت به زبانشناسی و یادگیری داشتند. در نهایت، دیدگاه هیچ یک از آنها هرگز کاملاً صحیح نبود، با این حال این نقد منجر به تجدید نظر بسیاری از روانشناسان در تعصبات رفتارگرایی شد. و در نتیجه چارچوب جدیدی از رویکرد شناختی ارائه شد.
روانشناسی شناختی کنونی
همانطور که رویکرد روانشناسی شناختی مقبولیت و محبوبیت بیشتری پیدا کرد، چندین مطالعه تأثیرگذار پدید آمده است که سودمندی این رویکرد را نشان دادند.
در دهه 1950 و 1960، آلفرد یاربوس، روانشناس روسی، نشان داد که چگونه می توان فرآیندهای شناختی درونی را منعکس کرد. همانطور که به طور گسترده ای پیش بینی می شد این یک پیشرفت بود و در گستره و نبوغ محض بود.
دستگاه یاربوس به چشم متصل می شد و سطح جدیدی از دقت را ارائه می کرد و پاسخهای قابل اعتمادی را به سوالات زیادی در مورد جزئیات حرکات چشم و فرآیندهای شناختی مرتبط ارائه کرد.
پژوهش های اخیر مطالعات او را ادامه و نشان دادند که چگونه می توان بررسی فرآیندهای شناختی را به محیط های طبیعی گسترش داد. تحقیقات همچنین چگونگی ارتباط بین روانشناسی شناختی و رفتار را آشکار کرده اند.
توسعه ایدههای پیرامون شناخت بر نحوه درک واکنشهای حالات چهره نیز تأثیر گذاشته است. محققان دانشگاه اوپسالا در سوئد حرکات عضلانی ناخودآگاه صورت را که در پاسخ به حالتهای عاطفی چهره رخ میدهند را مورد بررسی قرار دادند.
محققان با استفاده از تکنیک ماسکینگ (برای جلوگیری از ارزیابی آگاهانه چهره های ارائه شده) و الکترومیوگرافی صورت (برای تشخیص تغییرات در فعالیت عضلانی که ممکن است از نظر بصری قابل تشخیص نباشند)، توانستند نشان دهند که چگونه پاسخ های روانی فیزیولوژیک حتی در غیاب آگاهی هوشیارانه رخ می دهد. این نتیجه فرآیندهای شناختی ناخودآگاه می باشد.
مطالعه ای دیگری توسط محققان دانشگاه کالیفرنیا در سال 1994 انجام شد. آنها فعالیت مغز را با استفاده از EEG و با 14 خلبان نیروی هوایی در یک شبیه ساز هواپیما مورد بررسی قرار داد. مشخص شد که فعالیت موج آلفا با افزایش دشواری کار و در نتیجه بار شناختی، سرکوب می شود. یعنی فعالیت در این محدوده کمتر رخ می دهد. این یک پیشرفت در حوزه روانشناختی بود.
مباحث روانشناسی شناختی
روانشناسان شناختی طیف گسترده ای از موضوعات مرتبط با فرآیندهای تفکر را بررسی می کنند. برخی از این موارد عبارتند از:
توجه
رفتار مبتنی بر انتخاب
تصمیم گیری
فراموش کردن
پردازش اطلاعات
بدست آوردن مهارت زبانی
حافظه
حل مسئله
ادراک گفتار
ادراک تصویری
مشاغل موجود در روانشناسی شناختی
در حالی که بسیاری از روانشناسان شناختی در تحقیقات تخصص دارند و توسط دانشگاه ها یا سازمان های دولتی استخدام می شوند، دیگران تمرکز بالینی بیشتری دارند و مستقیماً با مراجعینی کار می کنند که چالش های مربوط به فرآیندهای ذهنی مختلف را تجربه می کنند. آنها ممکن است در بیمارستان ها، کلینیک های سلامت روان یا مطب های خصوصی کار کنند.
روانشناسان محققی که در این زمینه کار می کنند اغلب بر روی یک حوزه خاص و مورد علاقه، مانند حافظه تمرکز می کنند. دیگران ممکن است مستقیماً روی مشکلات خاص مرتبط با شناخت، مانند اختلالات دژنراتیو مغز یا آسیبهای مغزی کار کنند.
دلایل مراجعه به روانشناس شناختی
بیماری آلزایمر، زوال عقل یا از دست دادن حافظه
درمان ضربه مغزی
شناخت درمانی برای مشکلات سلامت روان
مداخلات برای ناتوانی های یادگیری
نارسایی های ادراکی یا حسی
درمان اختلال گفتار یا زبان
کار روانشناسان شناختی برای کمک به افرادی که مشکلات ذهنی را تجربه کرده اند ضروری است. در حالی که ما تمایل داریم توانایی هایی مانند توجه و حل مسئله را بدیهی بدانیم، شاید به این دلیل که آنها در تار و پود زندگی روزمره ما بافته شده اند، اختلالات شناختی می توانند در زمینه های مختلف زندگی افراد را ویران کنند.
مشکلات توجه می تواند تمرکز در محل کار یا مدرسه را سخت کند. حتی مشکلات نسبتاً جزئی حافظه نیز می تواند امور زندگی روزمره را به چالش بکشد و در سلامت و شادی اختلال ایجاد کند.
همه ما هر از گاهی افکار منفی را تجربه می کنیم، اما برخی افراد ممکن است غرق در الگوهای تفکر بدبینانه شوند که عملکرد کلی را دشوار می کند. این نشخوارها می تواند منجر به افزایش سطح استرس، بدبینی و خود خرابکاری و احساس درماندگی آموخته شده شود.
با کمک روانشناسان شناختی، افراد اغلب می توانند راه هایی برای مقابله و حتی غلبه بر چنین مشکلاتی بیابند.
درمانهایی که ریشه در تحقیقات شناختی دارند بر کمک به افراد در تغییر الگوهای تفکر منفی و جایگزینی این افکار با افکار مثبت و واقعیتر تمرکز میکنند. یکی از این درمان ها، رفتار درمانی شناختی می باشد.