داستان روانشناسی

در این مقاله با بررسی یک داستان روانشناسی، دو موضوع مورد تاکید قرار گرفته است. اول این که مشاوره قبل از ازدواج یک گام ضروری است. دوم این که زوجین باید به موقع برای حل مشکلات زندگی مشترک خود به یک روانشناس در شهر محل زندگی خود مراجعه نمایند.

فریبا و نادر بالاخره تصمیم درستی گرفته بودند و به دنبال بهترین روانشناس تهران بودند.

بهترین روانشناس تهران

سه سال از زندگی مشترک آن ها می گذشت و به دلیل مشکلات متعدد که خود با عنوان نداشتن تفاهم مطرح می کردند، تصمیم به جدایی گرفته بودند.

هر کدام از آنها توضیح متفاوتی از داستان روانشناسی خود داشتند. فریبا، نادر را یک فرد بی تفاوت و بی مسئولیت معرفی می کرد. او می گفت که دیگر تحمل این فرد را ندارد. از نظر فریبا، نادر نسبت به همه چیز به جز کارش بی تفاوت بود. نادر اما خود را فردی تلاشگر و کاری می دانست و می گفت فریبا فردی بسیار حساس و سخت گیر است و او را به اندازه کافی درک نمی کند. او می گفت پس از ساعت ها کار و خستگی، سختگیری های فریبا برای او آزاردهنده است. این زوج تصور نمی کردند که با مراجعه به روانشناس بتوانند تصمیم خود را تغییر دهند.

شرح حالی از پیشینه این زوج

فریبا و نادر در ابتدای ازدواج، زوج خوب و متناسبی به نظر می رسیدند. نه تنها فریبا و نادر، بلکه خانواده هایشان هم تصور می کردند که اگر به بهترین دکتر روانشناس تهران هم مراجعه کنند، ازدواج آنها را تایید خواهد کرد. بنابراین آنها دلیلی برای اینکه چرا به روانشناس مراجعه کنیم ندیدند.

فریبا و نادر، هر دو تحصیل کرده بودند. یکدیگر را برای ازدواج انتخاب کرده بودند و همدیگر را دوست داشتند. خانواده هایشان از این ازدواج رضایت کامل داشت. روزی که تصمیم به ازدواج گرفتند، تصور می کردند که به اندازه کافی یکدیگر را می شناسند. سال ها بود همسایه بودند، پدرانشان دوستان قدیمی بودند و رفت و آمد خانوادگی زیادی داشتند. اما مشکلات از همان روزهای ابتدایی زندگی مشترک خود را نشان داده بودند. فریبا و نادر پس از سه سال زندگی مشترک یه این نتیجه رسیده بودند که حتی شناخت کافی از یکدیگر نداشتند.

بهترین روانشناس تهران

بخش اول: روانشناس برای مشاوره قبل از ازدواج

شاید مراجعه به روانشناس برای مشاوره قبل از ازدواج می توانست از بروز بسیاری از مشکلات جلوگیری کند.

فریبا و نادر مثل بسیاری از زوج ها، زمانی که تصمیم به ازدواج با یکدیگر گرفته بودند، تصور می کردند شناخت کافی از یکدیگر دارند و به همین دلیل به مشاور مراجعه نکرده بودند. داشتن سابقه آشنایی به منزله شناخت کافی برای تصمیم در خصوص ازدواج نیست. روانشناس یا هر شهری دیگری می تواند به زوجین کمک کند تا به شناخت بهتری از یکدیگر دست یابند و تصمیم درست تری بگیرند.

ضرورت مراجعه به دکتر روانشناس قبل از ازدواج

نکته دیگری نیز وجود دارد که مراجعه به یک روانشناس را برای مشاوره قبل از ازدواج ضروری می کند. روانشناس، مهارت های افراد را برای مدیریت زندگی مشترک می سنجد.  در صورت نیاز، طی جلسات مختلف مشاوره این مهارت ها را به افراد آموزش می دهد. بنابراین اهمیت زیادی دارند که زوجین قبل از ازدواج به مشاور مراجعه نموده و مهارت های لازم برای حل مشکلات و مدیریت زندگی مشترک خود را بیاموزند.

مشاوره ازدواج به افراد کمک می کند تا روابط بهتر و صمیمانه تری با یکدیگر داشته باشند. همچنین بتوانند نیازهای عاطفی یکدیگر را رفع نمایند. بسیاری از مشکلات نادر و فریبا ناشی از نداشتن مهارت های لازم برای زندگی مشترک بود. آنها تعامل خوبی با یکدیگر نداشتند و در این مدت کوتاه به شدت از صمیمیت آنها کاسته شده بود. پاسخ به نیازهای عاطفی یکدیگر را کنار گذاشته و با یکدیگر لج بازی می کردند.

مراجعه به روانشناس، می توانست مهارت های لازم را به آن ها بیاموزد. اما ظاهر موجه ازدواج آنان، باعث شده بود که تصور کنند نیازی به مشاوره قبل از ازدواج ندارند. به دلیل عدم آگاهی، بسیاری از زوجین تنها در صورتی که مشکلی برای ازدواج آنها وجود داشته باشد، به روانشناس برای مشاوره قبل از ازدواج مراجعه می کنند.

بخش دوم: مراجعه به موقع به روانشناس

فریبا و نادر پس از بروز مشکلات متعدد و زمانی که احساس می کردند باید زندگی مشترک خود را خاتمه دهند، تصمیم به مراجعه به روانشناس گرفته بودند. داستان روانشناسی زندگی آنها کمی پیچیده شده بود. هر بار که مشکلات خود را به خانواده هایشان توضیح داده بودند، آنها  گفته بودند که این مسائل بسیار کم اهمیت هستند و نباید زندگی خود را با این مسائل خراب کنند. فریبا و نادر و حتی خانواده هایشان هرگز فکر نمی کردند مشکلاتی کوچکی که در طول سه سال داشتند آنها را به این تصمیم برساند. شاید مراجعه به موقع به روانشناس، باعث می شد که مشکلات در همان ابتدای کار و زمانی که کوچک و کم اهمیت بودند، رفع می شدند.

اولین اختلاف

اولین اختلاف نادر و فریبا در روزهای اول زندگی مشترک بروز کرد. زمانی که نادر با چند ساعت تاخیر به خانه رسیده بود و تلفن های فریبا را جواب نداده بود. فریبا میز شامی آماده کرده بود و بی تفاوتی نادر، او را رنجانده بود. چند روز بعد، زمانی که نادر به دلیل طولانی شدن یک جلسه کاری دیر به منزل آمده بود، فریبا بدون اطلاع به او و برای نشان دادن ناراحتی اش به خانه پدر و مادرش رفته بود. فریبا موضوع را با خانواده خود مطرح کرده بود. پدر و مادر فریبا تلاش کرده بودند تا با نادر صحبت کنند و مشکل را رفع نمایند. دخالت خانواده فریبا، باعث ناراحتی نادر شده بود.

همین مشکلات ساده و کوچک که روزی به راحتی قابل حل بود، امروز تبدیل به مشکلات جدی و بزرگتری شده بود. شاید اگر فریبا و نادر مراجعه به روانشناس را با مراجعه به خانواده ها، دوستان و آشنایان جایگزین نمی کردند، مشکل به این اندازه ریشه دار نمی شد. زوجین بدانند که چه موقع باید به روانشناس مراجعه کنیم. مراجعه به موقع به دکتر روانشناس می تواند مانع از بروز بسیاری از مشکلات شود.

بخش سوم: مراجعه به بهترین روانشناس تهران

در ادامه این داستان روانشناسی بالاخره نادر و فریبا تصمیم گرفته بودند برای حل مشکلات خود به روانشناس مراجعه نمایند. یکی از دوستان فریبا که سابقه مراجعه و استفاده از خدمات تخصصی دکتر رامین علوی نژاد را داشت او را به نادر و فریبا معرفی کرده بود. فریبا پس چند جلسه مشاوره آنلاین، تصمیم گرفته بود شانس دیگری به زندگی مشترک خود بدهد. پس به نادر پیشنهاد کرده بود تا او هم از جلسات روانشناس استفاده نماید. اولین جلسه روانشناسی برای آنها کمی استرس به همراه داشت. اما آنها بر استرس خود غالب شدند.

مراجعه به فرد متخصص

مراجعه به فرد متخصص باعث شده بود که آنها راهکارهای درستی را برای حل مشکلات خود بیابند. نادر و فریبا در حال یادگیری مهارت های لازم برای بهبود رابطه آسیب دیده خود بودند. دکتر رامین علوی نژاد زندگی مشترک آنها را به دقت بررسی کرده و مشکلات را ریشه یابی کرده بود. فریبا و نادر احساس می کردند با مشاوره خانواده از یک بحران عبور کرده اند. آنها در حال بازسازی رابطه خود هستند.

دکتر علوی نژاد به عنوان یک روانشناس مشکلات پنهانی را در زندگی این زوج شناسایی نموده بود که شاید خود هرگز متوجه آنها نبودند. فریبا در حال درمان استرس بود. او همیشه استرس داشت. استرس و اضطراب بیش از حد باعث بدبین شدن او شده بود. فریبا با کوچکترین تاخیر نادر تصور می کرد که اتفاق بدی برای نادر افتاده است. درنتیجه قادر به مدیریت استرس خود نبود. نادر لازم بود برای جلوگیری از بروز افسردگی، از جلسات مشاوره تخصصی استفاده کند.

امروز نادر و فریبا نزدیک به یک سال است که با انگیزه کافی برای دریافت مشاوره خانواده به دکتر علوی نژاد مراجعه می نمایند. آنها دیگر تصمیمی برای جدایی ندارند. روانشناس می تواند بسیاری از زندگی های مشابه زندگی فریبا و نادر را از فروپاشی نجات دهد. این داستان روانشناسی ممکن است شبیه به زندگی بسیاری دیگر از افراد باشد. در صورت مشاهده مشکل در زندگی خود از روانشناس کمک بگیرید. بعد از مطالعه این مقاله اگر نیاز به ویزیت روانشناس داشنید از صفحه کلینیک روانشناسی تهران استفاده فرمائید.

1 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • ضمن عرض سلام من و خانمم که اسمش نداست وقتی من ۱۷و خانمم ۳۱ ساله بود با اینکه خانواده هامون شدیدا مخالف بودند ازدواج کردیم ولی خانواده هامون با ما قطع رابطه کردن خانمم شاغل بود و حقوق خوبی می‌گرفت و تو این چند سال هم ماشین خوب و هم سه خانه داشتو چندین مغازه که یه مغازه بزرگش رو فروشگاه کرده بود منم دراون فروشگاه مشغول شدم و یک سال بعد هم اولین دخترمون به دنیا اومد دو سال از زندگیمون گذشت دخترمون یک سالش شد من و خانمم خیلی وابسطه شده بودیم چند روزی بود که احساس می‌کردم که خانمم ناراحت هست از خانمم سوال کردم که چی شده دیدم زد زیر گریه گفتم چی شده از صحبت هاش فهمیدم از اینکه زندگی منو به خاطر اختلاف سنی که خانمم ۱۴ سال از من بزرگتر خراب کرده و الان احساس عذاب وجدان داره منم گفتم که من تو رو دوست دارم و از اینکه تو رو انتخاب کردم اصلا پشیمون نیستم و عاشقتم خانمم گفت باید یه قول بدی که انجام بدی من اینقدر دوستش داشتم که رو حرف هاش حرف نمیزدم خانمم گفت باید ازدواج کنی من که جا خورده بودم به خانمم گفتم چی میگی ما که با هم ازدواج کردیم و تو زن من هستی و گفتم که از زندگیمون راضی هستم خانمم منو خیلی دوست داشت ولی این که از من ۱۴ سال بزرگتره اذیتش میکرد بلاخره خانمم منو متقاعد کرد علی رغم میل باطنیم با دختر یکی از دوستاش که از من یک سال کوچکتر بودو اسمش مبینا بود ازدواج کنم یک سال بعد هردو خانمم که باردار بودن دوتا دختر دیگه هم به دنیا آوردن پنج ماه بعد از بدنی اومدن بچه من و مبینا دیدیم که مثل دختر اولمون که باردار بود حالت تهوع دارد که متوجه شدیم که مبینا بارداره مانده بودیم که چکار کنیم که ندا گفت بچه رو نگه دارید که به دنیا بیاد الان که ۱۹ سال از زندگی مشترک من و ندا و ۱۷ سال از زندگی مشترکم با مبینا میگذره من ۳۶ سالمه و ندا ۵۰ ساله و مبینا ۳۵ ساله است و دختر من و ندا ۱۸ و ۱۶ و دختر من و مبینا ۱۶ و ۱۵ ساله هستد و من عاشق دوتا خانمهام و دخترام هستم درسته مبینا واقعا خیلی خوب مهربان و خوشگله و دوستش دارم ولی ندا هم خیلی مهربان و خوب و برا من هم ندا و هم مبینا خوشگل ترین خانمهای جهان هستند و ما در رابطه جنسی با همدیگه خیلی لذت میبریم

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.