جنون در روانشناسی
مردم اصطلاح جنون (insanity) را در شرایط مختلفی به کار برده اند. اما احتمالاً اولین بار توسط نویسنده “ریتا مای براون، استفاده شده است. این اصطلاح را معمولا در طی روزمره با این معنی می شنویم: «تعریف جنون این است که یک کار را بارها و بارها انجام دهیم و انتظار نتایج متفاوت را داشته باشیم». اما نه، جنون به این معنی نیست.
به طور مشخص، جنون یک اصطلاح حقوقی است که به توانایی فرد در تشخیص درست از نادرست هنگام ارتکاب جرم مربوط می شود.
جنون یک بیماری روانی با ماهیت شدیدی است که فرد نمی تواند خیال را از واقعیت تشخیص دهد. به دلیل سایکوز نمی تواند رفتار خود را هدایت کند یا در معرض رفتارهای تکانشی غیرقابل کنترل قرار می گیرد.
جنون مفهومی است که در دادگاه برای کمک به تشخیص گناه از بی گناهی مورد بحث قرار می گیرد. این امر توسط متخصصان سلامت روان لنجام می شود. اما این اصطلاح امروزه در درجه اول قانونی است، نه روانشناختی. در DSM اصطلاخ تشخیصی جنون فهرست نشده است.
از آنجایی که این اصطلاح اغلب به صورت تحقیر آمیز برای توصیف کسانی که بیماری روانی را تجربه می کنند استفاده می شود، یک دکتر روانشناس در تهران یا در سایر شهرهای ایران تا حد زیادی استفاده از آن را کنار گذاشته است. با این حال، جنون هنوز در سیستم حقوقی به عنوان یک عامل تخفیف یا دفاع در برابر اتهامات جنایی استفاده می شود.
جنون چه علائمی دارد
دکتر کارپنتر، در کتاب خود جنون را به طور مختصر تعریف می کند: “بالاترین درجه از اختلال در کارکرد شناختی؛ افکار غیر فعال نیستند، بلکه بسیار فعال تر از وضعیت سلامت هستند؛ آنها کنترل نشده اند و با سرعت خارقالعادهای از یک موضوع به موضوع دیگر سرگردان هستند. افکار بارها و بارها حول یک موضوع منفرد پیچ و تاب می خورد.
این طور به به نظر میرسد که افکار از هر محدودیتی فرار کردهاند. افکاربا چنان سرعتی مرور میشوند که تمام قدرت ادراک از بین میرود و ذهن از درک تأثیراتی که بر حواس ایجاد می شود باز میماند. بیمار به آنچه در اطرافش رخ میدهد به طور نامتعارفی ناخودآگاه پاسخ می دهد.
توانایی های شناختی، بسته به اختلال ساختاری مخ، مختل می شوند. برانگیختگی هیجانی در تکانه های جنون آمیز از قبیل قتل یا خودکشی نقش دارند.
چه چیزی باعث جنون می شود
آشفتگی ذهنی همیشه به بیماری های عملکردی یا ارگانیک مغز بستگی دارد. بدون چنین بیماری هایی ما هیچ اختلالی در ذهن مشاهده نمی کنیم. علل این اختلالات مغزی ممکن است جسمی یا روانشناختی باشد.
«علل فیزیکی» جنون می تواند ضایعات مستقیم، مانند خونریزی یا بیماریهای غیرمستقیم، مانند بیماری ریوی که به مرور زمان به سیستم عصبی مرکزی آسیب میرساند.
اما «علل روانشناختی» نیز در بروز جنون نقش اساسی دارد. در عصری که هنوز پزشکی علمی به نتیجه نرسیده است، محققین روانشناسی طبیعتاً بر نیروهای روانشناختی که باعث جنون میشوند، تمرکز کردند. بنابراین، محققین نوعاً جنون را به مجموعه ای از مشکلات جسمی و روانشناختی نسبت می دهند.
تاریخچه جنون
شرایط سلامت روان برای صدها سال مورد مطالعه قرار گرفته است. همیشه اعتقاد بر این بوده است که رفتار ناهنجار در نتیجه بیماری روانی رخ می دهد. دیدگاهها در مورد این شرایط و انواع رفتارهای منتسب به نگرانیهای ذهنی، در فرهنگها و در طول زمان بسیار متفاوت بوده است. به عنوان مثال، یونانیان باستان معتقد بودند که نگرانی های مربوط به سلامت روان و رفتارهای مرتبط با آن ناشی از همان عواملی است که باعث بیماری های جسمی می شود. در اسناد اولیه تاریخی، جنون و بیماری روانی اغلب ناشی از مالکیت نیروهای ماوراء طبیعی یا مجازات آنها استنباط می شده است.
با شروع قرن هجدهم، افرادی در ایالات متحده و بریتانیا که علائم بیماری روانی یا نگرانیهای رفتاری را نشان میدادند، اغلب حبس میشدند یا در دیوانه خانهها قرار میگرفتند. گرچه برخی از این آسایشگاهها تلاشهایی برای رفتار انسانی بودند، اما اغلب مملو از جمعیت بودند و معیارهای تشخیصی برای جنون اغلب کاملاً ضعیف بودند. برای مثال، افرادی که از هنجارهای اجتماعی پیروی نمی کردند، ممکن است در دیوانگاه ها قرار می گرفتند. همچنین ممکن بود افرادی دارای اختلال گفتاری یا شنوایی دیوانه فرض شوند. همچنین تا اواسط دهه 1900 و در برخی مناطق، اگر یک شوهر از همسرخود به نحوی ناراضی، بدون اینکه مدرکی دال بر «دیوانگی» او وجود داشته باشد، می توانست او را دیوانه معرفی کند.
جنون در دوران معاصر
از آنجایی که فرهنگ رایج در حال حاضر تشخیص می دهد که بیماری روانی یک مشکل مرتبط با سلامتی است تا یک شکست شخصی، استفاده از اصطلاح جنون از بین رفته است. بسیاری از سازمانهای حامی سلامت روان استدلال میکنند که هرگز نباید از اصطلاحات «دیوانه» و یا سایر اصطلاحات مشابه استفاده کرد. به این ترتیب در وهله اول اهمیت فردی که بیماری دارد قرار می گیرد و نه خود بیماری.
مثلا:
“یک فرد مبتلا به افسردگی” به جای “یک فرد افسرده”.
«شخصی که بی اشتهایی عصبی دارد» یا «شخصی که مبتلا به اختلال خوردن تشخیص داده شده است» به جای «بی اشتها» یا «پرخور عصبی».
با این حال، سیستم حقوقی هنوز از این اصطلاح برای اشاره به افرادی که از نظر کیفری مجنون هستند استفاده می کند.
دفاع مبتنی بر جنون
در کمتر از 1% از پرونده های جنایی، از “مجرم نبودن به دلیل جنون” به عنوان دفاع استفاده می شود. از متهمانی که از این دفاع استفاده می کنند، تنها حدود یک چهارم تبرئه می شوند. به طور کلی، افرادی که واجد شرایط جنون جنایی هستند، سطحی از بیماری روانی را تجربه می کنند که آنها را از درک اعمال یا پیامدهای اعمالشان باز می دارد.
ممکن است شخصی برای محاکمه نامناسب تلقی شود، به دلیل جنون موقت مجرم نباشد، یا به دلیل جنون گناهکار شناخته نشود. کسانی که دادگاه آنها را دارای جنون تشخیص داده است، اغلب برای درمان به بیمارستان روانی انتقال داده می شوند. برخی ممکن است پس از مدتی آزاد شوند، اما برخی دیگر ممکن است تا ابد باقی بمانند. افرادی که برای محاکمه جنایی مناسب نیستند، معمولاً تا زمانی که بتوانند این کار را انجام دهند، در بیمارستان روانی خواهند ماند. اولین سابقه دفاع از جنون در سال 1851 بود.
در حال حاضر، چهار آزمون اصلی برای تعیین اینکه آیا یک فرد از نظر قانونی مجنون است یا نه، وجود دارد. دادگاه ها ممکن است از یک یا چند مورد از آنها برای تصمیم گیری استفاده کنند.
نگرانی از امنیت جامعه و تضمین مدیریت عاری از جرم
مجرمان مبتلا به اختلالات روانی که به دلیل جنون بی گناه شناخته شده اند، در معرض خطر ویژه ارتکاب اعمال خشونت آمیز هستند. برای این گروه، تضمین مدیریت عاری از جرم یک نگرانی خاص است. اصطلاح “مجرم نبودن به دلیل جنون” در مورد افرادی اطلاق می شود که از نظر قانونی درای جنون بوده و بنابراین در زمان ارتکاب جرم مسئول رفتار خود نبوده اند. آنها به عنوان مرتکب جنایت در حالی که دارای اختلال روانی هستند مورد قضاوت قرار می گیرند. سابقه رفتار خطرناک گذشته، آنها را از سایر افراد متعهد غیر ارادی بیشتر متمایز می کند.
نظارت بر انطباق با درمان
نظارت بر انطباق با درمان یک ابزار ارزیابی مهم برای مجرمان مبتلا به اختلالات روانی است که به دلیل جنون بی گناه شناخته می شوند. با این حال، دادهها نشان میدهند که درمان اجباری هیچ تضمینی در برابر عدم ارتکاب مجدد نیست.
سوء مصرف مواد به طور فزاینده ای در میان افراد مبتلا به اختلالات روانی جدی شناسایی شده است و خطر روان پریشی و رفتارهای خشونت آمیز و تهاجمی را افزایش می دهد. تقریباً نیمی از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در طول زندگی خود از الکل یا سایر مواد مخدر استفاده می کنند. محققین در مطالعهای عدم انطباق با درمان را در میان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی با تزریقهای فلوفنازین یا هالوپریدول بررسی کردند. آنها مشاهده کردند که بیماران مبتلا به سوء مصرف مواد همراه، بهطور میانگین پنج برابر بیشتر بستری شدهاند. بنابراین پتانسیل مصرف و سوء مصرف مواد باید به عنوان بخشی از برنامه ریزی درمان جامع و ارزیابی برای کنترل خطر مورد توجه قرار گیرد. در صورت نیاز به ملاقات روانشناس دکتر علوی به صفحه اصلی سایت و فرم رزرو نوبت مراجعه فرمائید.