دروغ از دید روانشناسی
شکی نیست که فریب یا دروغ در اصل خود صرفاً یک تجلی «فیزیولوژیکی» است که توجیه خود را در گرایش به بقا می یابد. به راحتی می توان متوجه شد که دروغ از دیدگاه بهترین روانشناسان تهران روش های فریبنده، رایج ترین روش های عملی در طبیعت هستند. قلمرو حیوانات در این زمینه ما را با مواد پر زرق و برق مواجه می کند، زیرا دروغ در میان حیوانات پست تر از انواع بالاتر حیوان و انسان آشکارتر است. هنگامی که موقعیت خطر فوری وجود دارد، اگر امکان فرار وجود نداشته باشد، فریب یک راهکار در شرایط اضطراری خواهد بود.
مطالعه اندام های بینایی، شنوایی، بویایی و غیره یک واقعیت را آشکار می کند. که این اندام ها به گونه ای ساخته شده اند که بازی آزادانه را برای فریب دادن باقی می گذارند. به عنوان مثال، چشم فقط در فاصله معینی می تواند ببیند و در معرض تأثیرات واهی ترکیب رنگ و نور قرار می گیرد. به عنوان مثال، گورخر دارای نوارهای روشن و تیره است که حتی در فاصله کوتاه، در نور مهتاب با هم ترکیب می شوند تا با کم رنگی زمین خشک مطابقت پیدا کند. فریب در امر حفاظت، مانند دندانهای محکم، سرعت و زور، در طبیعت کاربرد دارد.
ما بعداً به این سؤال خواهیم پرداخت که چرا طبیعت به دروغ متوسل می شود. اکنون به یکی از بارزترین و جالبترین وقایع در طبیعت اشاره میکنیم که به وضوح، کار دروغ یعنی تقلید را نشان میدهد.
دروغ یک شباهت فریبنده
ادوارد باگنل پولتون، در مقالههای خود درباره تکامل، میگوید که تقلید تهاجمی و محافظتی ممکن است به شکل رنگهای هشدار دهنده یا سیگنال های خطرناک دفع دشمنان را باعث شود. همچنین می تواند به عنوان پیشنهادهای فریبنده برای جذب استفاده شوند. از این دیدگاه دروغ یا به عبارتتی تقلید، یک شباهت فریبنده است که طبیعت برای حفظ زندگی از آن استفاده کرده است.
دروغ از دیدگاه روانشناسی تکاملی ما را به این نتایج می رساند
(1) در جایی که بحث حفظ و حراست از خود است و نمی توان از نیروی مستقیم استفاده کرد یا فرار غیرممکن است، راهکار دفاع دروغ و فریب خواهد بود.
(2) فریب در میان اقشار پایین حیوانات بسیار بیشتر از اقشار بالاتر استفاده می شود.
(3) احساس ضعف و ترس از ویژگیهای مشخص حیواناتی است که فریبکاری میکنند. زیرا حیوانات برتر، که از قدرت و نیروی بسیار بیشتری برخوردارند، میتوانند آشکارا از خود محافظت کنند و اغلب به دروغ متوسل نمیشوند.
(4) در مورد برخی از حیوانات فریبکاری به یک عادت تبدیل می شود. این واقعیت ثابت شده که وقتی خطر قریب الوقوع وجود ندارد، موجود همچنان به استفاده از حیله ادامه می دهد.
(5) طبیعت برای موجود ضعیف امکاناتی بهتر از فریب برای فرار از خطر فراهم نکرده است.
اگر از پایینترین به بالاترین در دنیای حیوانات صعود کنیم، متوجه میشویم که انسان بدوی در بحث حفاظت از خود تفاوت چندانی با حیوانات نداشته است. غرایز مشابه برای حفظ و صیانت از خود، شرایط، محیط ها و شرایط یکسان در مبارزه برای زندگی، او را به استفاده از روش ها و ابزارهای مشابه وادار می کند.
اولین دروغ در چرخه تکاملی انسان
بیانیه ژان ژاک روسو مبنی بر اینکه “وضعیت طبیعت حالت آرامش است، و انسان متحد عشق زندگی بی بند و بار و عاری از نیاز را می گذراند بیش از حد نادرست است. انسان بدوی از نظر جسمی نسبت به حیوانات اطراف پایین تر بود. از یک طرف دائماً توسط جانوران شکار می شد و گرسنگی و باران او را مجبور به جستجوی غذا و سرپناه از طرف دیگر می کرد. بنابراین او مجبور به مبارزه شد. حالت او تفاوت چندانی با حالت حیوانات نداشت.
بنابراین، هابز درست می گفت که انسان در وضعیت طبیعی خود، بدون سازمان اجتماعی، معیار دیگری جز منافع خود ندارد. مرد بدوی که شکار می شد، می ایستد، می چرخید و حمله می کند. این وضعیت تهاجمی او فقط از طریق فریب می توانست صورت پذیرد. درک حقارت جسمانی او در مقایسه با حیوان و طبیعت، او را بر آن داشت تا از این روش برای دفاع از بقاء استفاده کند.
وقتی با دقت بیشتری به موقعیت او نگاه می کنیم، متوجه می شویم که موقعیت او منحصر به فرد است. موجودی کوچک درمانده در مقایسه با دیگر حیوانات بزرگ، محروم از وسایل حفاظتی بیرونی و فیزیکی، و با جاه طلبی فوق العاده برای تسلط، در تلاش برای هستی.
دروغ از دیدگاه روانشناسی و احساس برتری انسان
احساس برتری انسان باید به شدت آزرده شده باشد. زیرا او مجبور شد به دلیل حقارت جسمانی خود رنج بکشد. او به چیزی نیاز داشت که از او محافظت کند، ایمنی را تضمین کند، و در نتیجه رضایت ایجاد کند. آن چیز مغز او بود. که به ضرورت زنده ماندن، یعنی دلیلی عظیم میانجامید.
سخت ترین بخش یادگیری، توجه و مشاهده بود. بعد از انجام آن، بقیه کارها آسان می شد. افتادن شاخه از درخت که اتفاقاً یک روباه را کشت، نمونه خوبی برای کپی برداری درسی ماهرانه از زور بود. سنگی که در دره می غلتد، تصویری از حرکت بود. شاخه ای از بوته در حالی که از میان درختچه ای عبور می کرد به صورتش برخورد کرد و خاصیت ارتجاعی نشان داد.
او مگسی را دید که در شبکه یک عنکبوت در حال تقلا بود و از این طریق حیله گری را یاد گرفت. همه اینها را تقلید کرد تا تسلط پیدا کند و ارباب شود. سپس ابزار دفاعی خود را با کپی برداری از طبیعت گسترش داد.
اما برخی از امکانات دفاعی طبیعی ماهیت فریبنده ای دارند. به دلیل لزوم استفاده از آنها، این موارد را تقلید و جذب کرد و از استعمال مداوم آنها نیز برای او عادت شد. همانطور که داروین اشاره کرد، غریزه و عادت با هم قوی ترین عوامل طبیعت ما هستند. بنابراین، لذتی که از کارکرد غریزه ناشی می شود در فرآیند دروغ گفتن بسیار زیاد خواهد بود زیرا با بقاء یکی می شود.
دروغ گویی آسان است
برخی از عادات زمانی که لذت بخش باشند، یعنی اجرای آنها رضایت زیادی را به همراه داشته باشد، چنان با فرد مرتبط می شوند که تقریباً بخشی از وجود او را تشکیل می دهد.
علاوه بر انگیزه قوی برای فریب دادن، که علت آن در بالا ذکر شد، فریب به آسانی قابل اسفاده است. شکسپیر (در هملت) گفت: «آن کار را به آسانی دروغ گفتن می توان انجام داد». پاسخ دیگری برای این سؤال که چرا طبیعت به فریب متوسل میشود وجود دارد. دروغ جذاب تر، زیباتر، رنگارنگ تر و بیشتر از واقعیت تخیل را تحریک میکند. آدم، دروغ را راحت تر از حقیقت باور می کند.
بنابراین نیروهای فیزیکی بین انسان و حیوان جایگزین و به چالش کشیده شد. درست به همان روشی که بعداً ارشمیدس با افزایش فاصله، از میزان تلاش خود کاست. انسان بدوی وقتی شروع به استفاده از فریب کرد کمتر به نیروی فیزیکی خشن خود متوسل شد.
بدیهی است که نخستین اکتشافات انسان بدوی که بیشتر جنبه حفاظتی داشت، با عنصر فریب همراه بود. علاوه بر مزایای بزرگی که او از تمرین فریب به دست میآورد، انگیزه او برای تسلط بسیار برآورده میشد.
دروغ در زندگی امروز انسان
دروغ از دیدگاه روانشناسی و مبتنی بر دیدگاه تکاملی تا حدودی بررسی شد. با این وجود، علیرغم تلاشهای بسیار زیاد برای ریشهکن کردن دروغ، هنوز جوانه فریب در درون انسان زنده است.
متاسفانه در زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی خانوادگی او جای می گیرد. دروغ صرفاً یک «نیاز» است که با تکامل انسان، اصلاح و مهار شد، اما ریشه کن نشد. گاهی برای مشکلات خانوادگی حاصل از این معضل بهتر است به مشاوره خانواده مراجعه کرد.
حتی هنر هم از دروغ در امان نمانده است. اسکار وایلد در کتاب «زوال دروغ گفتن» تصویری واقعی از اینکه هنر چگونه دروغ میگوید را نشان داد. یونانیان باستان را به عنوان نمونه ای دیگر در نظر بگیرید. آیا فکر می کنید هنر یونانی به ما می گوید که مردم یونان چگونه بودند؟ مانند آن الهههای شگفتانگیزی زندگی میکردند که در سنگفرشهای مثلثی یک ساختمان نشسته بودند؟ کفش های پاشنه دار، موهایشان را زرد رنگ کرده اند، صورتشان را رنگ کرده و دقیقاً مانند موجودات نمایشی یا شیک روزگار خود بودند. واقعیت این است که ما تا حدودی از طریق هنر به گذشته نگاه می کنیم. بعد از مطالعه این مقاله ممکن است نیاز به مشاوره پیدا کنید. برای دریافت نوبت روانشناس می توانید از اطلاعات تماس در انتهای همین صفحه استفاده فرمائید.
نوشته آلبرت آلتشولر (ISAAC M. ALTSHULER)، 1925 میلادی